عشق یک جانبه
بسمه تعالی
عاشقم لیک به عشق تو مرا راهی نیست
بیگناهی که سزوار ته چاهی نیست
فرصت از دست برفت و چه ثمر داشت مرا
عشق یک جانبه ام را که به تو راهی نیست
خسته از تشنه دویدن ز پی رود سراب
قحط آب است که مهلت به قد آهی نیست
آنقدر پاره نمودی تو به شمشیر جفا
رشته مهر و وفا را و جز اکراهی نیست
گر چه در حسن و محبت شده ای شهره شهر
با من افسوس که لطفت به قد کاهی نیست
خواهم از دست تو فریاد کشم تا به فلک
لیک صد حیف که صوتی و گلوگاهی نیست
چه شود کم ز تو گر عاشق خود دریابی
من که می میرم و از عمر بجز ماهی نیست
نامی حسته دل ار مرد به ایام شباب
قهر قهار مدام است و گهگاهی نیست
دکتر اسکندریان 5/10/87