طبیب بوسه ها
طبیب بوسه ها
چرا چرا عزیز من, مرا صدا نمی کنی نگاه من به چشم تو, ز من حیا نمی کنی
منم چو سایه همرهت ولی همیشه در پی ات برای من تو یک نظر سوی قفا نمی کنی
چه فکر می کنی کنون, تو استباه می کنی تویی امید و عشق من, تو اعتنا نمی کنی
شروع کن عزیز دل بده علامتی صریح تمام چشم و گوشم و تو یک ندا نمی کنی
تو بودنت جدید نیست درون خانه دلم منم همیشه میزبان, تو یک عطا نمی کنی
چه دیده ای ز زجر من که گشته عین عادتت نثار عشق بیکران بجز جفا نمی کنی
چه کرده ام به تو مگر بجز محبت و وفا نگاه نصف و نیمه ای بحال ما نمی کنی
خسته و دلداده منم آنکه نیافت چاره ای تو هم عناینی بما بهر خدا نمی کنی
اهل کدام مشرب و مسلک و دین و فرقه ای هزار قول میدهی یکی وفا نمی کنی
سر به فلک چو می کشد عشوه و ناز و غمزه ات برای ما ولی بغیر چون و چرا نمی کنی
نما بما عنایتی که کار دل چو مرغکی است اگر پرید از کفت بجز خطا نمی کنی
حساب کن که من شدم ملول در فراق تو تو دامن از سزای ظلم خود رها نمی کنی
به چشم من درآ و در کنار چشمه ای نشین به هیچ جا ی یافته چنین سرا نمی کنی
تویی طبیب بوسه ها منم مریض و ناتوان جمله حاجات مرا تو ناروا نمی کنی
از سر درد عشق تو نامی بی نام شدم درد مرا به بوسه ای چرا دوا نمی کنی؟
دکتر عباسعلی اسکندریان(نامی)
29/3/1386 www.sherenami.blogfa.com