بسمه تعالی

تا میمه باز شود رشک ملک ری

 

ای میمه، که در تو نه مه مانده و نه می

با یاد تو ز دل، به نواییم همچو نی

 

فر و شکوه تو شده زایل ولی چرا؟

کی باورش ز تو چنین بود یا که کی

 

سر سبزی و نشاط و جوانی و خرمی

از دشت و باغهای تو رفته چو ماه دی

 

ای نوجوان پیر که از فرط بی کسی

در حال احتضاری و مابین  موت و حی

 

هر گوشه ای ز پیکر زارت که بنگرم

شک می کنم که این همان است یا که نی

 

در راه مردمان  خداجو و کاریت

دیگر کسی نرفت که شود راه مانده طی

 

نسل جوان که هست همه مایه امید

دنبال چیست و راه که را کرده است پی

 

ای شهر خوب من تو صبوری کن و ببین

با لطف حق ظفر که ز کاووسی و ز کی

 

هم بی کسی و غربت و رنجوری و فراق

این نیز بگذرد که گذشته ز ما و وی

 

این "نامی"  است و امیدش به لطف حق

تا میمه باز شود رشک ملک ری

 

دکتر اسکندریان(نامی) 4/3/1389