فرصت پرواز
بسمه تعالي
فرصت پرواز
شب رفته و اينجا به جز غم خبري نيست
ماندم تك و تنها و ز ياران اثري نيست
تا چند دلي خون و لبي بسته چو غنچه
بر نخوت دي صبر و ز اردي خبري نيست
بگذشته همه عمر گرانمايه و افسوس
ز اين باغ خزان ديده اميد ثمري نيست
در حسرت يك فرصت پرواز م و صد حيف
چون مرغ قفس مانده مرا بال و پري نيست
هر روز به دنبال دليلي كه كنم شاد
دل راكه سزايش ز خون جگري نيست
اي اوج بلنداي شرف شاه ولايت
درياب كه غير تو ولاي دگري نيست
نامي دل آزرده به اميد عطايي
از آل علي(ع) هست كه چونان گهري نيست
+ نوشته شده در دوشنبه ششم دی ۱۳۸۹ ساعت 1:32 توسط دکتر عباسعلی اسکندریان
|