هیهات رود از دل من یاد عزیزان
بسمه تعالی
دیگر خبری نیست مرا، نی خبر من دیگر ثمری نیست مرا، نی ثمر من
افسوس گذشت عمر ولو باورمان نیست فرصت ندهد دست که گیرم خبر من
یاران به کجایند که من هر چه بجستم زانها اثری نیست و ندارند اثر من
یکبار نشد نوبت خوشحالی و شادی قسمت شده خون دل و چشمان تر من
صد آه و تحسر ز تو ای چرخ جفا کار یکبار نگشتی تو بدون خطر من
در خاطر ما چیست از آن عمر که بگذشت ازکودکی ام تا شب پیرانه سر من
ده ها مه و سال آمده و رفته ولیکن امید یکی روز خوش است و بصر من
از یاد رفیقان چه بگویم که بسوزد از ماتمشان سینه و چشم و جگر من
هیهات رود از دل من یاد عزیزان یاران شهیدی که برفتند ز بر من
نامی تو دگر چاره ناچار ندانی الا که بتابد به تو هاشم قمر من
عباسعلی اسکندریان (نامی) 17/10/1390 اصفهان