کیمیای عمر
بسمه تعالی
کیمیای عمر
دیشب که در کویر دلم قحط آب بود
در خواب هم نظاره رویت سراب بود
سیراب و شادمان شدم از چشمه لبت
افسوس آنچه بود همه خواب خواب بود
ای کاش کل عمر به رویا گذشته بود
تا جام ما ز نوش لبت پر شراب بود
هر صبح در انتظار وصل گذشت و چو شام شد
از داغ هجر، دل چو شقایق کباب بود
باور نداشت این دل صافی از ان دو چشم
سوز و شراره ای که نامش عتاب بود
آخر گذشت عمر و جوانی چو برق و باد
هر چند این طریق گریز از عذاب بود
نامی چها کشید ودر اخر چه شد نصیب
از کیمیای عمر رفته که چه ناب ناب بود
دکتر اسکندریان(نامی) 7/7/1386
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مهر ۱۳۸۶ ساعت 0:44 توسط دکتر عباسعلی اسکندریان
|