بسمه تعالی

 

حرف دل

 

همیشه شعر تمام است و حرف دل مانده

من و روان پر از عقده های پس رانده

 

کجاست سنگ صبوری که راز بتوان گفت

مگر مرا برهاند ز وضع  وامانده

 

مدام بوده مرا آرزو که درک کند

مرا یکی که بحق درس معرفت خوانده

 

چه ارزوی بزرگ و چه انتظار محال

که یافت می نشد و دل بر عشق او مانده

 

به عمر خویش ندیدم یکی در این عالم

که  آتش دل خود با مراد  بنشانده

 

گذشت قافله عشق و بامداد عبور

بدون توشه و از کاروان جدا مانده

 

بمانده  نامی تنها و دفتر شعرش

که از زمان جوانی  او بجا مانده

 

 

دکتر اسکندریان (نامی) 29/8/1386 خورشیدی