بی تو
بسمه تعالی
بی تو
یک شب که بی تو جان به عذاب الیم بود
صبرم نماند که یاد تو تنها ندیم بود
بیرون زدم ز خانه و رفتم به کوچه ای
انجا که از تو خاطره های قدیم بود
شاید که جان و دل شود آرام و بر قرار
از عطر بودنت که عین شمیم بود
چندی که گشتم و نجستم ز تو نشان
ای وای دل که چو طفلی یتیم بود
سرخوش کسی که یار موافق کنار اوست
البته هم که صاحب قلبی سلیم بود
ای کاش سهم نامی دل خسته و خموش
در راه زندگی تبسم و روحی حلیم بود
دکتر اسکندریان(نامی) 18/9/1386
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۸۶ ساعت 0:51 توسط دکتر عباسعلی اسکندریان
|